به گزارش ناجی به نقل از جام : انتخاب این متن بدین جهت بوده که به نظر می رسد امروزه مقوله تجارت جنسی با مفهوم آزادی، حق انتخاب و حقوق زنان توجیه و توضیح داده می شود.
شما معتقدید از دسته زنانی هستید که با اختیار (چه کلمه قشنگی) به تن فروشی مشغول اند. توضیح می دهید؟
ابتدا ماری پاسخ می دهد: من در آلمان این موقعیت را دارم که بدنم را بفروشم، چیزی که قانونی است و من می توانم درباره اش تصمیم بگیرم که این کار را انجام بدهم. این تصمیم، آزادانه و با اختیار من گرفته می شود. اما همزمان با این تصمیم، مشکلاتی هم آغاز می شود. من هیچ زنی را نمی شناسم که این کار را از روی اجبار احتیاج به پول انجام نداده باشد. وقتی کسی می خواهد وارد این کار شود، خیلی ساده می تواند، از طریق اینترنت.
امیلیا در ادامه سخنان ماری می گوید: در برلین خیابانی که روسپی گری در آن انجام می شد درست مقابل خانه ی من بود و من دخترانی را که آنجا می ایستادند، مشاهده می کردم. یک هفته بعد خودم آنجا ایستادم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. به همین سادگی! البته بودند مردانی که مشتری های تازه ای را به من معرفی می کردند و برای این کارشان ما را مجانی طلب می کردند.
امیلیا در پاسخ به انگیزه خود برای این کار غیراخلاقی می گوید: درآمد سریع. البته من این پول را برای زنده بودن نیاز نداشتم. انگیزه ام بیشتر تنبیه و یا حتی صدمه به خودم بود. از این طریق می خواهم به خودم صدمه بزنم. این حس را به من می دهد کاری که دلم می خواهد را با بدنم می توانم بکنم. من این قدرت را دارم. اما وقتی اولین رابطه این چنینی را تجربه کردم، چیزی از قدرت در آن نبود، مثل مرده ها بودم. هیچ کنترلی وجود نداشت. مانند گذشته.
امیلیا در توضیح کلمه گذشته و جنایاتی که در آن زمان بر سرش می آمده می گوید: پدرم در کودکی به من تجاوز می کرد. حس ات مثل همان موقع ها می شود. این یعنی همین درماندگی. در آن لحظه نمی توانستم مثل یک آدم بالغ نه بگویم.
امیلیا می گوید اولین بار در هجده سالگی شروع به تن فروشی کرده است.
به گفته ماری؛ اینجا برخی می خواهند برای حمایت از تن فروش ها سن قانونی برای آغاز فحشاء را به شانزده سال کاهش بدهند.
ماری هم درباره چگونگی ورودش به این کار کثیف و غیراخلاقی می گوید: من به پول احتیاج داشتم. هزینه دانشگاه دخترم بالا بود و من دیگر از پس آن برنمی آمدم. اما با این حال دخترش از کار مادر بی خبر است.
ماری که اکنون 47 ساله است و از دو سال پیش تن به این رذالت داده هم مانند امیلیا از کودکی اش خاطرات خوشی بیاد ندارد، او در پاسخ به اینکه پیش از این هم چنین تجربیاتی داشته، توضیح می دهد: نه. اما یک داستان هایی توی زندگیم بود. دوازده سالم بود که مادرم مرد و پدرم هم وقتی چهار یا پنج ساله بودم به من تجاوز می کرد و من به شدت سعی می کردم که اینها را در خودم سرکوب کنم و فراموش کنم، به طوری که چیزهای مبهمی از آن در خاطرم مانده.
او در شانزده سالگی تجربه های تجاوز بدتری هم داشته است.
امیلیا در توصیف کار ناشایست اش می گوید: هر دفعه برای من مثل تجاوز می ماند. می دانم که تجاوز چگونه است و می دانم که حس فروختن تن ات چگونه است؛ هر دو عین هم هستند.
امیلیا درباره اولین تجربه اش می گوید: کلی مشروب خوردم و صبح بعدش حس خیلی بدی داشتم. بیدار شدم و فکر کردم که با این کار خودم را از بین می برم. خیلی برایم دردآور بود. اما دوباره انجام دادم. چرا که آدم خودش را ضعیف حس می کند اما همزمان احساس کردم که تقریبا گستاخ تر شده ام. قبلش همیشه الکل می خورم. تقریبا مثل بیماری لاغری می ماند. آنجا هم به خودت آسیب می زنی.
ماری درباره ارزش این زن ها برای مردان هرز می گوید: معنی پول برای مردها به گونه ای است که به هر اندازه ای که برای چیزی بپردازند، به همان نسبت هم با آن رفتار می کنند. این به معنی احترام به من نیست، بلکه احترام به پولشان است.
این زن که با مردان بسیاری معاشرت داشته اما اکنون به نوعی بی اعتمادی درباره آنها رسیده، او در این باره می گوید: دیگر نمی توانم شکل مشخصی از اعتماد به مردها را تجربه کنم. دیگر هیچ وقت قهرمان سوار بر اسب برای من وجود نخواهد داشت. باور دارم که دیگر نمی توانم به مردی اطمینان کامل داشته باشم.
ماری ادامه می دهد: پیشنهادهای کمک برای خروج از این راه کم است. برای ورود همه مشاوره می کنند، اما برای خروج؟ من به بخشی که مربوط به کار ما می شود زنگ زدم. آنجا قسمتی وجود دارد که مسئول زنان تن فروش است. اما تنها چیزی که مددکار اجتماعی به من پیشنهاد داد، گرفتن «هارتز فیر» (Hartz 4) بود، یعنی پول بخور و نمیری که دولت آلمان به بیکاران می دهد. اما من که برای پول به آنجا مراجعه نکرده بودم. به کمک نیاز داشتم. من به موسسه «هیدرا» در برلین هم تلفن زدم. اما آنجا هم حسم این بود که آنها نمی خواهند درگیر مشکلات تن فروشی بشوند. خب واضح است که هیچ حساسیتی برای صدمات روحی که به تن فروش ها وارد می شود وجود ندارد.
امیلیا 21 ساله هم با تائید آنچه ماری درباره مایوس شدن از کمک نهادهای اجتماعی به نتیجه رسیده می گوید: درست است. با کلی امید به کلینیک رفتم اما هیچ کس نمی فهمید که چرا این قدر حال من بد است. من همه چیز را برای شان تعریف کردم. خب آنها آدم های متخصص بودند. اما به رغم این، من تنها بودم. پلیس هم کمکی نمی کند. یک بار توسط گشت پلیسی که مسئول کنترل زنان خیابانی غیرقانونی بودند، کنترل شدم. به آنها گفتم که مرا با خودتان ببرید. در اوج ناامیدی هایم بودم و برای شان همه چیز را تعریف کردم، برایشان کسی که مردها را به من معرفی می کرد را معرفی کردم. اما آنها دوباره مرا به خیابان پس فرستادند. هیچ کمک و راهی اصلا وجود ندارد.
زن 47 ساله در واکنش به گفتگوهای تلویزیونی تن فروشان که با هیجان از این کار حرف می زنند، می گوید: چه چیز دیگری می توانند بگویند؟ مشتری ها دارند به آنها نگاه می کنند. اگر زن بگوید که من هیچ لذتی نمی برم، اما یک شوی قشنگ برایتان بازی می کنم. خب کسی دیگر پیشش نمی رود.
او در این باره بیشتر توضیح می دهد: طبیعی است که من هم خودم را متهم می کنم که این شغل مناسب من نیست، اما یک وقتی یک طوری باید جبرانش کنی. یکی از آشناهایم که مدت طولانی تن فروشی می کند، قبل از اولین مشتری اش باید سه تا ودکا بخورد تا بتواند شروع کند. بعدها وقتی که الکل را ترک کرد متوجه شد که اصلا بدون الکل نمی تواند کارش را انجام بدهد. کس دیگری بود که سال ها از آزادانه بودن انتخابش و کارش با شور حرف می زد، اما آرام آرام شکست. آنهایی که از تن فروشی بیرون آمدند به این خاطر بود که دیگر نمی توانند انجامش بدهند، به این برنامه های تلویزیونی نمی آیند، چون برایشان خیلی سخت است، آنها یک زندگی جدید برای خودشان درست کرده اند و دلشان می خواهد که گمنام بمانند.
ماری در خصوص اینکه چه اتفاقی باید روی بدهد تا زنان دیگر سراغ تن فروشی نروند، می گوید: باید ممنوع بشود. مردهایی که زن ها را می خرند باید مجازات بشوند. جایی که تقاضا وجود دارد، خب عرضه هم هست. و مافیاها و قاچاقچیان انسان باید خیلی سخت مجازات بشوند. به خاطر رنج و درد بی اندازه ای که به زن ها وارد می کنند.
امیلیا 21 هم که گویی کاملا با ماری 47 ساله موافق است می افزاید: من هم موافق ممنوعیتش هستم. نمی شود به همین راحتی آدم ها را خرید.
ماری اما می افزاید: این وظیفه ی دولت است که از من حمایت کند. آرزوی من بوده که دولت این کار را بکند، اما از من به عنوان یک زن هیچ حمایتی نمی کند. دولت مالیات می گیرد و از این راه در آمد دارد، اما هیچ راه حلی برای خروج از این وضعیت ارائه نمی کند. اینها همه محصول جامعه ای است که اینها را می پذیرد و به آن اجازه می دهد.
امیلیا در پایان به نکته ظریفی اشاره می کند که شاید پاسخ تمامی فمنیست هایی باشد که حکم به تن فروشی زنان می دهند: اگر به روی پلی بروم و خودم را پرتاب کنم، مردم می آیند و نجاتم می دهند، اما وقتی هر روز بدنم را می فروشم و آرام آرام خودم را از بین می برم، این طور به نظر می آید که تصمیم آزادانه خودم بوده است.
گفتنی است برخی از فمنیست ها که متاسفانه نفوذ بسیاری نیز در جوامع خود یافته اند با سوء استفاده از بحث آزادی می گویند بدن زنان مال آنهاست و آنها حق دارند و آزادند تا با آنچه متعلق به آنهاست هر طور بخواهند رفتار کنند، با این دیدگاه خطرناک پیش آمدند و با فشارهای فراوان رفتار بسیار کثیف روسپی گری را به عنوان شغلی در کنار دیگر مشاغل جامعه به رسمیت شناختند. امروزه در بسیاری از کشورهای جهان، بویژه در غرب با این توجیه و به بهانه آزادی و حقوق زنان بدترین و کثیف ترین رفتارهای انسانی را با آنها داشته اند.